بعد از چند ماه دوباره سلام
ازاینکه وبلاگ مدتی بروز نشده عذرخواهی میکنم
مش قدیره دیگه خوابش برده بود
برده بودند از طویله نصف شب یک خر و پالون خر از مش رجب
مش رجب را خواب غفلت برده بود آنچنان خوابی که گویی مرده بود
صبح زود و اندکی بعد از سحر مش رجب آمد خبر گیرد زخر
خرنبود، افساروپالون همچنان برسرخود زد وی و شیون کنان
همسر خود را فراخواند و پسر تا مگر پیدا کنند از خر اثر
همسرش گفتا که تقصیر تو بود کین چنین دزد آمد و خر را ربود
گر که خواب تو چنان سنگین نبود روزگار ما هماکنون این نبود
وان پسر گفتا که تقصیر دراست خود ببینید این دراست؟ این پیکر است؟
این در بشکسته بی زنجیر بود کی پدر را این همه تقصیر بود
مرد همسایه ازین داد و فغان جسته بود از خواب و گفتا ای فلان!
بی گمان این قصه تقصیرخراست گو خر تو لال بوده یا کراست
وی چرا عرعر نکرد آنگه که دید دزد لاکردار افسارش کشید
مَشتی آخر قصه بر داروغه برد رفع این مشکل به داروغه سپرد
گفت داروغه به وی، زنجیر خر برسر و پایش نبستی تو مگر؟
چون خر تو بیمه سرقت نبود بهر حفظش هم کمی دقت نبود
برسر خود زن که خود داری گنه خود تو باید که نگهداری کُله
مش قدیر قصه گو گفتا عجب حال ما هم بوده احوال رجب
جملگی، هم قفل و هم زنجیر و در هم جناب مش رجب هم شخص خر
هرکسی مسئول مال خورده است جز همان دزدی که خر را برده است